یادداشت نهم

هربار که میخوام برم کارگاه با خودم میگم این آخرین باره

ولی دوباره یه چیزی من رو میکشونه اونجا 

شاید یه حس سرکوب شده تو بچگی که اونجا پیداش کردم 

یا احترامی که اونجا دارم و بهم احساس استقلال میده🎀

 

# دیروز برای اولین بار دیدم حرف دیگران یا حتی پچ پچ هاشون واقعا برام مهم نیست؛ حالا اگه قبلا بود همش تو دلم میگفتم شاید بخاطر منه ولی الان میگم من که کاری نکردم یا اگه هم کردم حوصله توضیح دادن به کسی رو ندارم چون مطمئنم کاری که اون لحظه انجام دادم برای خودم درست ترین کار ممکن بود. به هر حال این آپشن جدید در خودم رو دوست داشتم امیدوارم همیشگی باشه 💫

# هوای شهرمون دو روزه بارانیه، خدایا شکرت بخاطر باران🙏

# عنوان وبلاگم رو عوض کردم دلم میخواد یه تغییراتی اینجا انجام بدم ولی با گوشی نمیشه😣  

۰۸:۲۸

از یاد رفته

اینقدر دلم میخواد برم پیش یه پزشک

بهم بگه کل زندگیت رو تعریف کن

منم سیر تا پیاز همه چی رو میگفتم و اونم فقط میگفت:درکت میکنم😢

 

 

۱۷:۳۹

به وقت دو و نیم نصف شب

دیروز با پسرکم رفتیم کتابخونه یکم با خانم کتابدار گپ زدیم و بعد رفتیم اتاق کودک 

با وسواس خاص کودکانه اش کتاب های مورد علاقه اش رو انتخاب کرد 

همیشه یه کتاب هم انتخاب میکنه همونجا براش بخونم 

بوی کتابها، صندلی های کوچولو و رنگی اتاق، نقاشی های قشنگ بچه ها روی دیوار و مهربانی سخاوتمندانه ی خانم کتابدار برای منی که کمتر پیش میاد با کسی حرف بزنم همه و همه روح آدم رو نوازش میکنن جوری که آدم دلش میخواد به دور از دغدغه های روزمره و  بدون ترس از گذر زمان و نیمه تمام موندن کارهای تکراری و خسته کننده بشینه وسط کتابها و رمان مورد علاقه اش رو بخونه و غرق بشه توی قصه ها👓

پی نوشت: خداروشکر درد پهلوم آپاندیس نبود 

تنهایی دکتر بردن مادر با اینکه سخته ولی باعث شده یکم بیشتر به خودم امیدوار باشم :)

۰۲:۲۴

یادداشت ششم

غر غرو بودن بده مریض شدن بدتر 

شاید غرغرو بودن باعث مریض شدن هم میشه

آدما وقتی غرغرو میشن که تنهان مجبورن دست تنها هم بار زندگی خودشون رو به دوش بکشن

هم به اسم احترام به خانواده بار مسولیت اونا رو 

مثلا دیشب که نتونستم به های مامان رو رنده کنم کلی عذاب وجدان دارم

الان که تو خونه خودم هستم فکرم پیش مادرشوهرمه

با یه خونه تازه رنگ شده که یه عالمه تمیزکاری داره و هم اینکه فردا وقت دکترشه 

از دیشب یه درد بدی تو پهلوم میپیچه صبح که سرچ کردم علایم آپاندیس بود 

من موندم و افکار پریشون و فکر مریضی خودم و یه خونه بهم ریخته 

خدایا اگه من مریض بشم بیفتم بیمارستان کی پیشم میمونه

درس پسرم چی میشه

کی میاد خونه منو مرتب کنه

اگه الان پاشم خونه خودمو مرتب کنم خونه مادرشوهرمو  چکار کنم ؟

اگه برم اونجا پس خونه خودم چی؟

اگه فردا تو مطب درد پهلوم بیشتر شد دست تنها چکار کنم؟

اگه ... اگه...

 

 .... .😰

۱۱:۰۵

یادداشت پنجم

سلام به وقت آذر ماه

حس و حال پاییز برام شبیه وقتایی که رفتی مسافرت و یه عالمه بهت خوش گذشته و

حالا باید برگردی به روزمرگی 

همونقدر که قشنگ و جذابه همونقدر هم دلگیر و غمناکه :/

 

 

#شبیه کرمی که رفته تو پیله ی تنهایی دلم میخواد یه روزی پروانه بشم 🐛

 

#محاله برم لوازم التحریری و یه دفتر کوچولو واسه خودم نخرم

عکس روی جلدش منو یاد تصمیم کبری میندازه چون وقتی خریدمش به این فکر میکردم که تغییرات مثبتم رو داخلش ثبت کنم

                         

 

 

۱۸:۰۰

کوچه خرمالو

من به دستان خدا خیره شدم
معجزه کرد
دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan